جدول جو
جدول جو

معنی خوش گریز - جستجوی لغت در جدول جو

خوش گریز
(خوَشْ / خُشْ گُ)
آسان گریز. زودگریز. (یادداشت مؤلف) :
زودخیز است و خوش گریز حشر
زودزای است و زودمیر شرر.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون ریز
تصویر خون ریز
ریزندۀ خون، کنایه از قاتل و بی رحم، خون ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ خَ)
نقدمعامله کن. نسیه نخر. که دستادست خرد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ هََ)
خوش گوهری. خوش طبعی. خوش ذاتی. مقابل بدگهری
لغت نامه دهخدا
(طِ نِ)
آنکه به سهولت گدازد. (یادداشت مؤلف) :
در دست فراق زرگر تو
چون نقرۀ خوش گداز گشتم.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ / یِ)
اشک خونین. (از ناظم الاطباء). گریۀ خونین. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ گَ)
دهی است از دهستان دشت بخش سلوانای شهرستان ارومیه، واقع در شمال باختری سلواناو شمال راه ارابه رو جرمی به دبۀ ارومیه با هوای سرد و 105 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ سَ)
خوش رفتاری. خوش اخلاقی
لغت نامه دهخدا
آوازخوانی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوانندگی
فرهنگ گویش مازندرانی